آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

Reflect Three Whispers

whisper 1 :

می گفت پر بزن...می گفت برو اینجا همه چیز کثیفه...گفتم اینها همه توهم و تخیله ، دنیا همش توهمه !

whisper 2 :

راسل عزیز به من گفت : "اگر کسی بگوید که دروغ میگوید دچار تناقض شده است !" و خودش در جای دیگر گفته بود :"مجموعه تمام مجموعه ها وجود ندارد !" و این قضیه را اثبات کرده بود...

whisper 3 :
اگر ریاضی را مدلی از جهان بگیریم و جهان را مجموعه تمام چیزهای موجود بگیریم پس به این نتیجه می رسیم که جهانی وجود ندارد ...

پس ما چه می کنیم ؟ پس جهان چیست ؟ کدام کدام است و چه کدام نیست ؟
این زمزمه ها در گوشم می پیچد و هر چه سرم را در آشغالها فرو می برم ، هر چه بر بالای سر محفلها و جمعها بال می زنم جوابی برایشان نمی یابم ...