سکوتم پر بود از ناگفته ها
پر بود از حکایت، تحسین، خجالت ...
سکوتم سپاسِ بود، نوازش بود و گذشت ...
سکوتم فریاد زد دوستت می دارم، دل تنگم...
....
سکوتم شکست :
کجا؟
چی شد شوق پرواز، عشق رهایی؟ چی شد اون همه ایمان و امید؟...
کجاست اون حرفای قشنگ؟
کجاست شروع دوباره؟...
فراموش شد؟، فراموش...
....
سکوتم رفت و گوشه ای کز کرد
تموم ناگفته ها رو تو خودش گم کرد
ابرسیاهی آسمونش رو گرفت
دیگه مهتابم نبود وقتی بغضش می گرفت...