آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

فرار از قبر

ای وای...

-دیشب مردی در خواب خودکشی کرد ؟
-مگر می شود در خواب مرد ؟
-ههه ... آ آ آ آ رررر ه ه ه ...می می می شه...
-مردن که آره ، خودکشی رو می گم ؟
-کاری نداره که...
-خب ؟
-خب ؟
-خب که خب ! بقیش رو بگو ؟
- بقیه ی چی رو ؟
-م م م م گ گ گ هههه ه ه ه ن گ ف ت ی یکی خ و د ک ش ی کرد ؟
- من ؟
- تو ؟
- آره من ، من بودم !
- تو کی هستی دیگه ؟
- من مننم ؟
- دیشب تو جات خوابیدش ؟
- نه نبود
-آهان...

[چرا قبرا کوچیکن ؟ آخه دیشب توی قبر جای 2 تامون نبود برا همین روح یا بدنم یکی شون خود کشی کرد و از اون قفس لعنتی فرار کرد ... حالا نمی دونم روحم بود یا جسمم ! راستی کی الان داره اینا رو می نویسه ؟ مسئله اینه که کی داره می خوونه ؟ دارم می بینمت...پشت سرت...]