آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

از زمانی که گفت هبوط کن

من در آشیانه ام ، پر و بال شکسته

من در آشیانه ام ، تنها و خونین دل

من در آشیانه ام ، نشستم و نگاهم

می شمارد کبوتران پر گرفته در آسمان را...

من در آشیانه ام ، تنها...تنها گوش می دادم به اهنگی که می شنوی...

OF THESE HOPE

اما تو بالت رو بستی کبوتر...

به ناگاه بالهای زیبایش را بست...

بر در دیدمش...از میان کبوتران آمده بود اینجا

آمده بود دستم را بگیرد،امده بود در آغوشم بگیرد...

امروز در این آشیانه تنها نیستم...امروز او زمزمه می کند...او قصه می گوید برایم از دنیایی دیگر از پروازی دیگر...امروز او برایم می خواند سرودی دیگر...

امید دارم نرود...برای همین هنوز گوش می دهم :OF These Hope را...

چه کنم ،شکسته بالم...

-------------------------------------------------------------------------------------------