حرف داری برای گفتن...ردپاش را می شه دید روی نوشته ات. ولی سعی نکن خیلی حرفت را بپیچونی. گاهی اونقدر به فرع نوشته اهمیت میدیم که اصلش از دست می ره. راستی این تب کلاغی چند وقتی است شدیدا بین وبلاگ نویس ها افتاده.شما می دونی چرا؟! به هر حال خدا خودش به خیر کناد!
سعی در پیچوندن نبوده. یه تخلیه بوده و شاید یه دلخوری از خودم و باقی آدما که با سه خط مطلب ادا شد.... ولی برداشت مخاطب مهمه. برداشتتونو بنویسین. شاید این بهترین نوع نظر دهی باشه!!!!
من نمیدونما ولی میخواین رسما اعلام کنید وبلاگ خصوصیه مام دیگه نیایم !!!
شما هم می تونی خودتو بذاری جای من و ببینی با توی مخاطبت چه رفتاری داری؟!... خوتو بیشتر می شناسی یا اطرافیانتو؟ گاهی سعی کن خودتو بذاری در کنار بقیه. حالا ببین کی رو بیشتر ترجیح می دی؟...بازم خودتو؟...!!!!
آن روز که او را شناختم ، خود را فراموش کردم... آن روز که خود را شناختم ، او را فراموش کردم... آن روز که مردم ، هم خود را فراموش کردم هم او را ...
امروز نه خود را شناختم نه او را ...
اصلا که می تواند خود را بشناسد ؟ که می تواند دیگری را بشناسد... ؟
وقتی خودمانیم ، خود را ترجیح می دهیم و وقتی با دیگرانیم یاز خود را ! مگر می شود خود را فراموش کرد و دیگری را شناخت و مگر می شود دیگری را فراموش کرد و به خود پرداخت ... شاید بشود...
خود را نمی شناسیم ولی بی هیچ شکی حق را به خود می دهیم...
اگر نه خود را می شناسی نه او را پس چطور بی درنگ خود را بر او ترجیح می دهی؟! چرا حتی یک لحظه مرز من و او را کنار نمی گذاری و تأمل نمی کنی؟ اگر این چنین بود شاید رفتارت به گونه ای دیگر بود...
حرف داری برای گفتن...ردپاش را می شه دید روی نوشته ات. ولی سعی نکن خیلی حرفت را بپیچونی. گاهی اونقدر به فرع نوشته اهمیت میدیم که اصلش از دست می ره.
راستی این تب کلاغی چند وقتی است شدیدا بین وبلاگ نویس ها افتاده.شما می دونی چرا؟! به هر حال خدا خودش به خیر کناد!
سعی در پیچوندن نبوده. یه تخلیه بوده و شاید یه دلخوری از خودم و باقی آدما که با سه خط مطلب ادا شد.... ولی برداشت مخاطب مهمه. برداشتتونو بنویسین. شاید این بهترین نوع نظر دهی باشه!!!!
من نمیدونما ولی میخواین رسما اعلام کنید وبلاگ خصوصیه مام دیگه نیایم !!!
شما هم می تونی خودتو بذاری جای من و ببینی با توی مخاطبت چه رفتاری داری؟!... خوتو بیشتر می شناسی یا اطرافیانتو؟ گاهی سعی کن خودتو بذاری در کنار بقیه. حالا ببین کی رو بیشتر ترجیح می دی؟...بازم خودتو؟...!!!!
آن روز که او را شناختم ، خود را فراموش کردم...
آن روز که خود را شناختم ، او را فراموش کردم...
آن روز که مردم ، هم خود را فراموش کردم هم او را ...
امروز نه خود را شناختم نه او را ...
اصلا که می تواند خود را بشناسد ؟ که می تواند دیگری را بشناسد... ؟
وقتی خودمانیم ، خود را ترجیح می دهیم و وقتی با دیگرانیم یاز خود را ! مگر می شود خود را فراموش کرد و دیگری را شناخت و مگر می شود دیگری را فراموش کرد و به خود پرداخت ... شاید بشود...
خود را نمی شناسیم ولی بی هیچ شکی حق را به خود می دهیم...
اگر نه خود را می شناسی نه او را پس چطور بی درنگ خود را بر او ترجیح می دهی؟! چرا حتی یک لحظه مرز من و او را کنار نمی گذاری و تأمل نمی کنی؟ اگر این چنین بود شاید رفتارت به گونه ای دیگر بود...
شاید چون خود را کنار گذاشتم انگونه شد ! شاید...