آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

آشیانه ی کلاغ

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی ... بر میشکند گوشه ی محراب امامت

?!Our Life

Our deadly sins feel his mortal wrath-
...Remove all obstacles from our path

Asking questions-
Search for clues
...The answer's been right in front of you

Try to break through-
Long to connect
...
Fall on deaf ears and fails muted breath

Loyalty, trust, faith and desire-
...Carries love through each darkest fire

Tortured Insanity-
A smothering hell
...Try to escape but no avail

The calls of admirers-
Who claim they adore
...Drain all your lifeblood while begging for more

Innocent victims of merciless crimes-
...Fall prey to some madmen's impulsive designs

Step after step-
We try controlling our fate
...When we finally start living it has become too late

...Trapped inside this Octavarium

We move in circles
Balanced all the while
...On a gleaming razor's edge
A perfect sphere
Colliding with our fate
!!!!This story ends where it began

نظرات 4 + ارسال نظر
raVen سه‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 22:08

We are just a moment in time
A blink of an eye
A dream for the blind
Visions from a dying brain
I hope you don't understand

_________________________________________________

there's pathetic opposition they're the
cause of my condition I'll be coming back
for them I've a solution for this sad
situation nothing left but to kill myself again
Because I'm so empty

_____________________________________________

should we live the circled life ?
چرا باید زندگی دایره ای را زندگی کرد ؟
یگذار لب تیغ دستان ظریفمان را ببوسد...

دایره را زندگی می کنیم چون دایره ایم و غیر آن نیاموخته ایم...
چون آموخته ایم زبان نگشاییم جز به تحسین آن....
و خونمان نیر در این دایره می گردد و احساس خرسندی می کند...
اگر لب تیغ دستانت را ببوسد شاید دیگر نتوانی آن را زندگی کنی...
ولی...
شاید بتوان شعاعش را آنقدر بزرگ کرد که دلمان برای نقطه ی اول تنگ شود...
شاید آنوقت بتوان دایره را زندگی کرد و با لبخند نفس کشید...

The one چهارشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 00:37 http://dystopia.blogsky.com

Stop to warm at karma's burning
Or look ahead but keep on turning?

می تونی ازین دایره فرار کنی؟!
یا جزیی ازون شدی؟!...

امین پنج‌شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 22:55 http://raspberry.blogfa.com

قشنگ بود.

حیفم اومد ازش تعریف نکنم و پنجره ی وبلاگتو ببندم.

The one جمعه 2 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 03:35 http://dystopia.blogsky.com

"بازگشت دوباره ی همان" ! به نظرم ضعیف ترین قسمت فلسفه ی نیچه است.
نظرم شخصیم: تا آخریم نفس می دویم تا از وجودمان فرار کنیم ولی در آخر باز با آن برخورد می کنیم.
(توجه داشته باشید که ممکن است دایره ای درکار نبوده باشد، بلکه وجود همواره چون سایه ای تعقیبمان میکرده)

- انسان تنها موجودی است که تکرار طبیعت را بهم میزند، البته غیر از خدا!

می توان با زیرکی تحقیر کرد / هر معمای شگفتی را / می توان تنها به حل جدولی پرداخت / می توان تنها به کشف پاسخی بیهوده / دل خوش ساخت / پاسخی بیهوده ، آری ، پنج یا شش حرف...
بیش از این ها ، آه ، آری / بیش از این ها می توان خاموش ماند....(فروغ فرخ زاد)
از چه فرار می کنیم؟ برای چه فرار می کنیم؟ چه می خواهیم؟ راهی می شناسی؟ ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد